-
یه خبر واسه دوستان
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 16:46
سلام الان از وبگردی میام بازم گله دارم از این بچه بازی بعضیا ...یه کد گذاشته بود نوشته بود اگه میخوای بدونی تا الان چقدر گوشیتو شارژ کردی یه پیامک خالی به 81332 بفرست منم خوشم اومد وارد کردم پیام اومد مبلغ 500 تومان از حساب شما به کمیته امداد امام خمینی هدیه شد...ببین از چه راهایی دزدی میکنن...من اسم این کارو میذارم...
-
لبخند :)
جمعه 28 تیرماه سال 1392 16:28
به لبخندتان اجازه دهید تا دنیا را تغییر دهد ولی... به دنیا اجازه ندهید که لبخندتان را تغییر دهد :)
-
روز نوشت...
دوشنبه 24 تیرماه سال 1392 14:39
سلام الان از وبلاگ گردی بر میگردم ...وووویــــــــ ! (بلا نسبت دوستان بلا نسبت دوستان ) چرا بعضی از این وبلاگ نویسا اینقده لوسن!رفتم وبلاگش میبینم یه پست گذاشته این کوشولورو ببییین وای چخد خوردنیه نظل یادت نله عشیسم... پروفایلشو نیگا کردم یارو 27 سالشه! پسر! عـــــــــاخـــــــــ ایکاش میشد علم اونقد پیشرفت کرده بود...
-
روز نوشت همراه با یه هدیه...
یکشنبه 23 تیرماه سال 1392 17:09
سلام امروزم به رفتن به کلاسو این حرفا گذشت والبته گرفتن فیلم جشن فارالتقسیتیمون و عکس چاپ شده دسته جمعیمون با کلی هیجان اومدمو فیلمو دیدم خدارو شکر فیلمم خوب شده بود...خلاصه یادم اومد از تئاتری که قرار گذاشتم با بابااینا برم زنگ زدم بلیط رزرو کردم قراره شب بریم نی نای نای خب این از این...الانم بیکار بودم یه سر رفتم...
-
رویاهای تو...
شنبه 22 تیرماه سال 1392 13:06
رویاهای کوچک را آرزو نکن ، زیرا برای تکان دادن قلبت به اندازه کافی قدرت ندارند.
-
روز نوشت...
جمعه 21 تیرماه سال 1392 01:21
سلام این روزها داره به روزه داری و کلاس و خواب میگذره...از یه لحاظ خوبه از یه لحاظ نه...خوبیش خوابو خوراکو تنبلیه :دیـــ بدیشم اینه که زیادی بیکارم...امشبم رفتم کفشو لباس بخرم مورد پسند واقع نشد...شاید فردا برم امشب همشهری تو سرم انداخت یه تئاتر برم که اونم از شانس من تاریخش منقضی شده آخه چرا با احساسات بچه مردم بازی...
-
د و س ت د ا ر م...
چهارشنبه 19 تیرماه سال 1392 00:07
خداوندا ... خداوندا تو میدانی که من دلواپس فردای خود هستم، مبادا گم کنم راه قشنگ آرزوها را، مبادا گم کنم اهداف زیبا را، مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت مرا تنها نگذاری که من تنهاترین تنهام؛ انسانم... خدا گوید: تو ای زیباتر از خورشید زیبایم تو ای والاترین مهمان دنیایم تو ای انســــان ! بدان همواره آغوش من باز است شروع...
-
تو بخند...
سهشنبه 18 تیرماه سال 1392 00:21
نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچ یک از مردم این آبادی به حباب نگران لب یک رود قسم و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت غصه هم خواهد رفت آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند لحظه ها عریانند به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز تو به آیینه،نه! آیینه به تو خیره شده ست تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید و اگر بغض کنی آه از...
-
روز نوشت...
سهشنبه 18 تیرماه سال 1392 00:06
سلااااااااااااااااام به همه دوستان خوب اینجا وای بچه ها این چند روزه خیلی خــــــــــــــــــــــــوب بودن ...ییهویی رفتیم به یک استراحت چند روزه ، از گرمای وحشتناک مشهد متواری شدیمو و به باغ پناه بردیم خیلی خوب بود تا حالا چند روزو شبو پیاپی اونجا نمونده بودم ...یه زندگی کلاسیکو اونجا گذروندم فکر کن صبح با صدای پرنده...
-
لمس احساس...
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1392 18:48
خدا همین جاست ! در پس احساست ... انگشت اشتیاقت را بالا ببر ، لمسش میکنی ...!
-
ته تغاری :)
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1392 18:37
یه غمى هست که فقط بچه هاى آخر درکش میکنن کم و کمتر شدن آدم هاى سر سفره هــــــــــــــــی!
-
روز نوشت...
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1392 01:14
سلام این روزا دارم با یه حساسیت همراه با چاشنی سرما خوردگی دست و پنجه نرم میکنم از دو روز پیش شروع شده و هنوز داره مقاومت میکنه ماجرا اینطوری شد که دو روز پیش رفتم بانک واسه کارای داداش مجبور شدم یکم صبر کنم تا باهام تماس بگیره و بگه چکار باید انجام بدم، اون روزم هوا گرم بود حسابی! خلاصه وقتی برگشتم خونه یکم جلو کولر...
-
یاد من باشد ...
دوشنبه 10 تیرماه سال 1392 03:50
یاد من باشد که فردا دم صبح به نسیم از سر مهر سلامی بدهم و به انگشت نخی خواهم بست که فراموشش نگردد فردا گر چه دیر است ، ولی کاسه ای آب به پشت سر لبخند بریزیم ، شاید به سلامت ز سفر برگردد بذر امید بکارم در دل لحظه را ، دریابم با همه تلخی و ناکامی ها زندگی شیرین است! و به شکرانه دیدار نسیم هر صبح زندگی باید کرد پ.ن :...
-
...
یکشنبه 9 تیرماه سال 1392 23:55
دستانم شاید .. اما .. دلم نمیــ رود به نوشتن.. این کلمات به هم دوخته شده کجا.. احساسات من کجا..؟! این بار نخوانده مرا بفهم . . . امشب بد جوری هوای سعیده زده به سرم نمیدونم چرا شاید یه دلیلش موسیقی متن فیلم شکرانه است یا شایدم خوندن مطالب یه وبلاگ غمگین... هــــــــــــــی بعد این همه مدت هنوزم باورم نمیشه یعنی به خدا...
-
درست میشه...
شنبه 8 تیرماه سال 1392 13:27
کــاش گــاهی خدا از پشتـــــ ابــرها می آمـد گوشم را محگم میــگرفتـــــــ و داد میزد... آهـــــای ! بگیـــــــر بشین! اینقدر غر نزن! همینه که هستـــــــــ... بعد یه چشمک میزدو تو گوشم میگفت: همهـــ چی درست میشه
-
کاهِ کوه ...
جمعه 7 تیرماه سال 1392 21:45
زندگی تکه کاهی است که کوهش کردیم زندگی کوه بزرگی است که کاهش کردیم زندگی نیست به جز نم نم باران بهار زندگی نیست به جز دیدن یار زندگی نیست به جز عشق٬ به جز حرف محبت به کسی ورنه هر خار و خسی زندگی کرده بسی زندگی تجربه تلخ فراوان دارد دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازه یک عمر بیابان دارد وقتی داشتم این مطلبو میذاشتم یاد...
-
روز نوشت...
پنجشنبه 6 تیرماه سال 1392 20:48
سلام من برگشتم از یه اردوی نیمچه دو روزه به جایی که خیلی قشنگ بود واقعا اسمش برازندش بود بهشت گمشده! حدودا 4 ساعت از مشهد تا اونجا راه بود حدودا ساعتای 15:15 حرکت کردیم ساعت 7:30 رسیدیم اول که خب چون نزدیک تاریکی هوا بود که خب جایی نرفتیم و با بچه ها کلی بازی کردیمو گفتیمو خندیدیم، فال منم گرفتن معلوم شد تا 3 ماه دیگه...
-
میرم اردو دو دو ...
سهشنبه 4 تیرماه سال 1392 12:15
سلام به دوستای گل خود خودم بچه هادارم دو روزه میرم اردو اونجا هیچ آنتنی هم ندارم چه اینترنتی چه همراه(شهر دور ) خلاصه تو همین دو روز خیلی دلم براتون تنگ میشه فعلا موفق باشید
-
میلاد نور...
دوشنبه 3 تیرماه سال 1392 13:29
والای من خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست؟؟؟ اللهم عجل لولیک الفرج
-
گفتی بیا زندگی خیلی زیباست ...
یکشنبه 2 تیرماه سال 1392 17:21
آوردی حیرونم کنی که چی بشه نه والا؟ مات و پریشونم کنی که چی بشه نه بلا؟ عمو زنجیر باف زنجیرتو بنازم...
-
...
یکشنبه 2 تیرماه سال 1392 16:21
این روزهــــایم به تظاهر می گذرد... تظاهر به بی تفاوتی، تظاهر به بی خیـــــالی، به اینکه دیگــــر هیچ چیز مهم نیست... اما . . . چه سخت می کاهد از جانم این "نمایش"
-
روز نوشت...
یکشنبه 2 تیرماه سال 1392 01:12
بعضیا اعتماد به نفسشون رو سقفه ها یعنی (ا یـــــــــــــــــــــــن هــــــــــــــــــــــــــــو ا )اگه خلال دندون این اعتماد به نفسو داشت الان تنه درختی شده بود واسه خودش والا! جوونای مملکت بیکارن نمیدونن چکار کنن مثل کره الاغ کد خدا یورتمه میرن رو اعصابا! اصلا یه وضعیا داغون... نه از این داغون کوچیکا از این...
-
روز نوشت...
شنبه 1 تیرماه سال 1392 02:13
روزها دارن از پس هم میرنو من هنوزم منتظرم... خیلی بده این سکون رو دوست ندارم البته این ما بین یکی در میون شادی هم داشتما ولی اون اصل کاریه نمیشه خب دیروز تولد فربد بود البته تاریخ دقیقش 29 بود ولی به خاطر داماد افتاد واسه دیشب ما براش یه ماشین دیوونه خردیم از این بزرگا آخ که چقد خودم از این ماشینا خوشم میاد کیک و...
-
روز جوان...
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1392 22:06
عمر از کف رایگانی میرود کودکی رفتو جوانی میرود این فروغ نازنین بامداد در شبانی جاودانی میرود این سحرگاه بلورین بهار روی در شامی خزانی میرود چون زلال چشمه سار کوهها از بر چشمت نهانی میرود ما درون هودج شامیم و صبح کاروان زندگانی میرود شفیعی کدکنی سلام دوستای گلم روز " جوان " رو به همه شما دوستای خوبم تبریک...
-
اتفاق خوب...
چهارشنبه 29 خردادماه سال 1392 00:44
دست به سر می کنم ثانیه ها را دلم یک اتفاق ناخوانده می خواهد
-
باد...
یکشنبه 26 خردادماه سال 1392 22:30
کاش یک لحظه،به سرمستی باد شاد و آزاد به سر میبردیم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 26 خردادماه سال 1392 02:18
سلام و باز یک روز دیگه البته خیلی متفاوت امروز نتایج آراء ریاست جمهوری معلوم شد آقای روحانی با 18 میلیون رای، شد رئیس جمور این 4 سال ایران ،خدا کنه برنامه های خوبی برای وضع اقتصاد این مملکت داشته باشه که ما نونمونو از پول نفت که جزء سرمایه کشورمونه نخوریم...از لحاظ آموزشی هم به یه نظام برنامه ریزی شده برسیم هر آدم چپر...
-
روز نوشت...
شنبه 25 خردادماه سال 1392 01:15
سلام خب به سلامتی مامان اومد و هــــــــــــــــــــــــــی خیلی دلم براش تنگ شده بود دیروز صبح داداش اینا اومدن وای خیلی خوشحال شدم جزغاله عمه خیلی بزرگ شده تا عصر که کارارو انجام دادیمو عصر رفتیم استقبال مامان، هواپیماشون حدودا 5 نشست وای وقتی دیدمش اصلا نمیتونستم جلو اشکامو بگیرم با مامان کلی تو بغل هم گریه کردیم...
-
روز نوشت،روز آخر کارشناسی
سهشنبه 21 خردادماه سال 1392 23:35
سلام امروز 21 خرداد 1392 روز فارغ التحصیلی اینجانب:-faregh-tahsil نمیدونم خوشحال باشم یا ... خیلی خیلی خندیدم و خیلی خیلی گرییدم... خنده ها به خاطر با بچه بودنو نمایشاتو مسابقاتی که تو این جشن داشتن و کارای این بچه ها که دیگه لپام از خنده زیاد درد گرفته بودن و گریه ها به خاطر اون اهنگ غمگینو اون متن غمگین تر که جدا از...
-
کفش برگشت برامون کوچیکه...
شنبه 18 خردادماه سال 1392 23:42
چه غریبم روی این خوشه سرخ من میخوام برگردم به کودکی!! نازی:نمی شه!!کفش برگشت برامون کوچیکه من:پابرهنه نمیشه برگردم؟ نازی:پل برگشت توان وزن مارو نداره!برگشتن ممکن نیست من:برای گذشتن از نا ممکن ،کیو باید ببینم!!! نازی:رویارو من:رویارو کجا زیارت بکنم؟ نازی:در عالم خواب من:خواب به چشمام نمی آد نازی:بشمار تا سی بشمار... یک...