آلاچیق من

آلاچیق من

دستت را بیاور ..دست بدهیم به رسم کودکی،مردانه و زنانه اش را بی خیال،قرار است هوای هم را بی اجازه داشته باشیم..
آلاچیق من

آلاچیق من

دستت را بیاور ..دست بدهیم به رسم کودکی،مردانه و زنانه اش را بی خیال،قرار است هوای هم را بی اجازه داشته باشیم..

لطفـــاً...

یک لحظـه گـوش کـن خـــدا ؛
جـدی میگــم
نه شکوه است نه گلایه
در این دنــیا . . .
حــالِ خــیلی هـا اصـلا خـوب نیـست !
یـک دسـتی بـه زندگیـشان بکـش ،

لــــــــــــــــــــــــــــطفا ..

این چند روزه...

 

وایــــــــــــــــــــــــــــــــ خدای من!

این دو سه روزه مثل برق و باد گذشت.چقدر خوب بودن حسابی تفریح داشتمااااااااااااااااااااااا.چقد باحال بود

مشروح خاطرات:

 روز اول چهارشنبه:


ادامه مطلب ...

روز نوشت...

سلام

امروز کار خاصی انجام ندادم .تا عصر بیشتر پای نت بودم حس درس خوندن که نداشتم نشستم پای نت شعر خوندم و البته هرکار کردم عکسمو تو وبلاگ عوض کنم نشد انگار تعهد داره همین جا بمونه

.فقط مامان اینا رفتن بیرون فربد پیش من موند یه ذرت مکزیکی محشر درست کردم دوتایی خوردیم جزغاله خیلی ذرت دوست داره.دیگه نشستم پای سیستم واسه جمع و جور کردن کارای ارائه درس بهره وریم و روابط صنعتیم تا همین الان.کلا پای سیستم بودم.وای این ترم آخریه خیلی سخت میگذره همشون ارائه گذاشتن .میانترمها هم که دارن اون طرف تر بهم  چشمک میزنن .این یه ماه زودتر تموم شدن ترم هم به خاطر انتخابات دیگه بیشتر موضوعو بهرنجه نمیدونم بغرنجه نمیدونم ... به هر حال قضیه رو سخت تر کرده.الانم که داشتم پاور درست میکردم و با یکی از بچه هام چت دارم 

]چه بارونی گرفته

این بود امروز میلاو

اینم یه عکسی که  تووبگردیام دیدمو خیلی ازش خوشم اومد حس آرومی به آدم میده(البته واسه خالی نبودن عریضه بود)




روز نوشت...

وایـــــــــــــــــــــــــ خدای من الان داشتم روز نوشتای پارسالو میخوندم چقدر ذوق زدم.همشون چه خنده دار شده بودن واسم، چه تلخاش چه شیریناش،هه 

میخوام از این به بعد روز نوشتامو بیشتر جدی بگیرمو بذارمشون اینجا با حسی که داشتم حتی بدون رمز حتی اگه اون روزم خیلی ساده تموم شده باشه یا غمگین یایایایا مینویسم مینویسم تا چند سال دیگه که میام سراغشون همین حس دوباره بهم دست بده.میدونی اون لحظه که مینوشتمشون آرومم میکرد و باعث میشد دیگه خیلی فکرمو متمرکزشون نکنم و الان که خوندم یه حس جالبی داشتم تا حالا تجربه نکرده بودم یه چیزی مثل دیدن عکسای بچگیت که هی جلو دوربین شکلک در آورده باشی...ایــــــــــــــــــــــــ   جـــــــــــــــــــــــــــــــاآآآآآآآآآآآنــــــــــــــــــــــــــــــ

خب از همین امروز شروع میشه:

اولشو از دیروز میگم :دی یه روزم یه روزه  دیروز صبح با ملینا قرار داشتم واسه پارک اول که هی اون اس میداد 


ادامه مطلب ...

وارونه...

دنیا را وارونه میخواهم...


آدمهـــــــا را...


اتفــــــــــاق ها را...


نرسیــــــــدن ها ...نتــــوانستــــــــن ها ...نخــــــــواستـــــــــن ها را نیز


دلم میخواهــــــــــــــــــد...


رویاها از سرو کول هم بالا بروند...


مردمان بخنددند از ته دلــــــــــــ ...


میخواهم هر کسی دست دراز کند و ستاره خودش را بچیند از آن بالا....


میخواهم دیگر سر به تن هیچ غصــــه ای نباشـــــــــــــــد.

محبت...


من نمیدانم _و همین درد مرا سخت می آزارد

که چرا انسان .این دانا.این پیغمبر

در تکاپوهایش:چیزی از معجزه آن سو تر 

ره نبرده ست به اعجاز محبت .چه دلیلی دارد؟

چه دلیلی دارد .که هنوز

مهربانی را نشناخته است؟

و نمیداند در یک لبخند.چه شگفتی هایی پنهان است!

من بر آنم که درین دنیا

خوب بودن.به خدا .سهل ترین کارست

ونمیدانم که چرا انسان...

تا این حد .با خوبی بیگانه است.

و همین درد سخت مرا می آزارد!

  

                                  فریدون مشیری

مامانم

دنیا رو هم برات بخرم ،
موهای سپیــد شـُدت ...

سیاه نمیشه

"حــلالـــم کــن مــــــــادر"