آلاچیق من

آلاچیق من

دستت را بیاور ..دست بدهیم به رسم کودکی،مردانه و زنانه اش را بی خیال،قرار است هوای هم را بی اجازه داشته باشیم..
آلاچیق من

آلاچیق من

دستت را بیاور ..دست بدهیم به رسم کودکی،مردانه و زنانه اش را بی خیال،قرار است هوای هم را بی اجازه داشته باشیم..

عاخرین روزمره گی سال 94

امروز یکم سخت بیدار شدم..دیشب رفتیم خرید و تا برگشتیم دیگه نایی نداشتم  

 و بیشتر از همه خرید نکردنم باعث شد خستگی تو تنم بمونه :( فقط یکم چیپسو فیتو فان و شام گرفتیم رفتیم خونه.. امسال تو بازار اصلا کار قشنگی  نبود یا شایدم بوده من چشام کم  سو شده ..به جون خودم  تو این  پاساژا که هرسال این موقع میرفتم قلقله بود امسال فروشنده هاش از بیکاری خمیازه میکشیدن..چندتاشون باهم حرف میزدن و یکی با خوشحالی میگفت من امروز صبح یه لباس فروختم!!!مگه میشه! مگه داریم!

چندروزه هوای مشهد بارونیه..اگه اینطوری از کارم دلسرد نبودم حتما میگفتم وااااییییی نمیدونید چه هوای توپیه ولی حالا میگم بازم امروز هوا گرفته اس..

چه سال پر ماجرایی داشتیم ، هم خوب بود هم بد..

اولاش که عروسیمون بود.که جدا از استرسا و کانتکتا و هیجانات قبل عروسی هم میشه گفت همونم هم خوب بود و هم متاسفانه یه سری افراد که دلشون نمیخواست شادی شب عروسیمونو ببینن شب بدی برامون ساختن.با اینکه سعی میکنم دیگه بهش فکر نکنم ولی مگه میشه! مگه داریم :)))))))  خخخخخ خب ولش کن دیگه بعدش به دنیا اومدن عــــــــــــــــــشـــــــــــق خاله "علی" ..بعد اون به دنیا اومدن نــــــــــــــــــــــفــــــــــــــــس خاله فرزین..وای که خدارو شکر میکنم به خاطر این دوتا ..خیلی نازن بخدا..وقتی میبینمشون حسابی مچلونمشون..عشقم که انگار نه انگار داری باهاش کشتی میگیریو گازش میگیری ولی نفس سریع غر میزنه و منم که شرمندشم نمیتونم جلو هیجانمو بگیرم بیشتر میچلونمش..الهی بگردم نفس چهرش شبیه بچگیای خودمه..تنها کسی که میگه نه احسانه :))) حسود خان!

و احســـــــــــــــان..اولای زندگیمون یکم با هم به اختلاف میخوردیم..عاخه تازه رفته بودیم زیر یک سقف که خب فکر میکنم طبیعیه (البته بیشتر تنشایی که بینمون بود سر همون موضوع لعنتی عروسی بود) که خب بازم بیخیالش ولی دیگه از وسطاش تا الان خیلی بهتر شدیم و خدارو شکر چشم شیطون کر و گوشاش کور ! الان دیگه نه تنها با هم به مشکل نمیخوریم که برعکس باهم رفیق شدیم..من تو بحث مالی کمک خونه ام احسانم تا جایی که میتونه تو کارای خونه کمکم میکنه..و میشه گفت دیگه فکر نمیکنم بتونم زندگی بدون احسانو تحمل کنم و مطمئنمم اونم همینطوره..اینو میشه از رفتارا و کاراش فهمید..و واقعا خدارو شکر :) حیف احسان از وبلاگ من یادش رفته وگرنه اگه اینارو میخوند 4 کیلو چاقتر میشد چاقالو خان:) و موضوع بعدی که برامون پیش اومد سرکار اومدن خودم بود و موضوع جدیدی که الان درگیرش هستیم موضوع کاری احسانه..که شاید و شاید نقل زندگی کنیم به تهران..نمیدونم چی میشه و آیندش چطور میشه ولی امیدوارم هرچی صلاحه و خیره بشه ، عاخه احسان خیلی به رشته ایی که داره توش وارد میشه علاقه داره که امیدوارم موفق شه..فقط میدونم هم خدا پیشمه هم احسان و هم دعای خونوادم. میدونم احسان که باشه همه چی خوب میشه.خداییش خیلی دوسش دارم که ناقلا خودشم اینو میدونه و اذیتم  میکنه ،  ولی ناقلا خان یه دستی میزنه و میگه میدونی من خیلی دوست دارم واسه همین اذیتم میکنی..بچه پرو  چشم سفید خودم شاید بعد عید به مدت دو ماه بره تهران برای آموزش ولی بدون من :( از حالا غصم شده 

دیــــــــــــــــــــگـــــــــــه دیــــــــــــــــــــــــگــــــــــــه دیگه همین

ته تهش سال خوبی بود کنار احسان و همه عشقایی که تو زندگیمنو نن و امیدوارم هیچ وقت ناخوشی یا دوریشونو نبینیم..امیدوارم سال دیگه و سالهای بعدی خیلی خیلی بهتر شه      پر از شادی   پر از سلامتی       پر از موفقیت          البته اونم باز در کنار احسان و عشقای زندگیم

..

و سالهایی پر از شادیو سلامتی و  موفقیت رو واسه همه آرزو میکنم

خدا یا کنارم باش..خواهش میکنم..شما به بزرگی خودت اشتباهاتمو ببخش و رحمتتو نصیبم کن..آمین

عاخرین پست 94 امروز پنجشنبه ساعت 9:35 پشت میزم در محل کار ی که ساکته و فقط صدای کتری روی گاز میاد و تیک تیک کلیدای کیبورد زیر دست من

یا حق!

fln


نظرات 3 + ارسال نظر
صدف پنج‌شنبه 27 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 10:21 ق.ظ

سلام عزیزم
پاشو بیا خونه دیگه . کار بسسسسه
منم از دیروز دارم مثل هرسال پست مربوط به اونسال رو مینویسم و به زودی میذارمش وبم.
امیدوارم سالی که در پیش هست خیلی خیلی بهتر از سالهای گذشته باشه .
و در کنار همسری و ایشالا نی نی روزای زیباتری در انتظار باشه

هــــــــــــی صدف جون..اینا مدیر بشو نیستن..همین الان اومد یه سر زدو گفت امروز یکی از مشتریا میاد که یه میز تحریربه عنوان جایزه برنده شده بهش بدین و بعد عید رو هم پیشاپیش تبریک گفت و و رفت:(
فدات بشم صدف جون نی نی کجا بوده هنو خودمون نی نی تشریف داریم..
مرسی گلم بابت این آرزوهای قشنگت
منم بهترینه بهترین روزهارو برات آرزو دارم " خیلی بوس"

دل شکسته ی قدیمی..... جمعه 28 اسفند‌ماه سال 1394 ساعت 12:02 ب.ظ

سلااام و درود بر میلاو بانو ، بانوی صاحبخانه ،،
خوبی شما،،
همسر گرامی خوبن،،
اوضاع بر وفق مراده ایشالله
از بس که شما پیداتون هست ، مجبورم الان شما رو تبریک بارون کنم.
تبریک اول واسه ازدواجتون،،
تبریک دوم واسه تولدتون،،
تبریک سوم واسه شغلتون،،
......
انشالله سال جدیدتون پر از شادی و موفقیت باشه،
نمیدونم یادتون بیاد منو یا نه ،، ولی بهر حال ارزومند بهترین ها بودم و خواهم بود واسه شما

سلام
ممنونم ...شما خوب هستید..دیگه متاسفانه یکم زیاد سرم شلوغ شد نتونستم بیام وبلاگ..
ممنونم بابت تبریکاتتون ..لطف کردید
منم آرزو دارم سالی سرشار از موفقیت و شادی در انتظارتون باشه
صد البته که یادم هست..ممنونم از حضورتون
موفق باشید

دل آرام چهارشنبه 4 فروردین‌ماه سال 1395 ساعت 11:45 ق.ظ

سال نوت مبارک
امیدوارم سال 95 بهتر از سال 94 باشه برات
سلامت و شاد باشید

سلام خانومی
ممنونم سال نو شمام مبارک
شما لطف دارید ..برای شما هم همینطور..سالی پر از برکت و سلامتی رو برات آرزو دارم
پاینده باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد