-
روز نوشت..و یه آهنگ از فریدون آسرایی
پنجشنبه 14 آذرماه سال 1392 03:35
میلاو هنوزم تو اراک (عاخه مدیر بلاگ اسکای این دیگه چه شکل سوت زدنه )... سلام ...خب امشب مهمونی بودیم تا همین نیم ساعت پیش...( الانم2:40AM )مهمونی خونه همکار داداشم اینا که چندتایی مدیر اونجا بودن با خونوادهاشون...وایی که چقدر خندیدیم یعنی از اتفاقای دوران کودکی گفتن تا همین امروز که تو کارخونه چه ها کردن.. اینام خوشن...
-
روز نوشت...
جمعه 8 آذرماه سال 1392 23:02
در مثنوی شریف مولانا آمده اس ت واعظی بر منبر به جان راهزنان دعا می کرد. گفتند: چرا صالحان را دعا نکنی؟ گفت: هر گاه به دنیا رو کردم ،راهزنان کاری کردند که به سمت دوست باز گشتم . گاهی دلتنگی ها بیشتر ما را وابسته تر می کند... این مطلب که از آقای کاکاوند هست حال منو میگه یه سری اتفاقا این روزا منو درگیر خودش کرده که باعث...
-
قلب سرخوش!
سهشنبه 5 آذرماه سال 1392 15:08
قلب آدمها گاهی شکوه می کند، چرا که آدمها می ترسند بزرگترین رؤیاهایشان را برآورده کنند، به این دلیل که یا فکر می کنند لیاقتش را ندارند و یا اینکه نمی توانند از عهده ی آن برآیند. "پائولو کوئیلو " آخه پابلو جان! بعضی جاها واقعا همینه!
-
روز نوشت یا بیکاری نوشت!
جمعه 1 آذرماه سال 1392 17:38
نشستم واسه خودم دارم تو نت میچرخم ...اینجا اراکه حوصلم بیشتر سر رفته چن روزه اینجا داره بارون میاد و ما نمیتونیم بیرون بریم اینم باید ممنون همون شانس بارها ذکر شده باشم... هیچی دیگه کلا بیکاری رو بیکاری اراکم که قربونش برم اصلا جای تفریحی نداره، بخوای بری تفریح هم که یا باید بری اصفهان یا یزد یا قم یا تهران ...اصلا...
-
پاییز زیبا در باغ...
چهارشنبه 29 آبانماه سال 1392 14:32
عکسای این پست مربوط میشه به همون باغی که هی میگم باغ بودمو اینا...البته الان اراکم این عکسارو تو همین دو سه بار آخری که رفته بودم گرفتم، دیدم تو گوشیمه گفتم بد نیست بذارمشون اینجا واسه یادگارو :دی
-
گاه و بی گاه...
چهارشنبه 29 آبانماه سال 1392 00:58
گاهی آنقدر بدم می آید... که حس می کنم باید رفت! باید از این جماعتِ پرگو گریخت! واقعا می گویم... گاهی دلم می خواهد بگریزم از اینجا! حتی از اسمم! از اشاره، از حروف... از این جهانِ بی جهت، که مَیا، که مگو، که مپرس! گاهی دلم می خواهد بگذارم بروم بی هر چه آشنا... گوشه ی دوری گمنام، حوالیِ جایی بی اسم... بی اسمِ خودم اشاره...
-
السلام علیک یا اباعبدالله
چهارشنبه 22 آبانماه سال 1392 18:18
عاشورا، قرارگاه عشق است و پناهگاه عاشقان. کیست که از این معبر عبور کند و قرار و پناه نگیرد؟ امام حسین (علیه السلام) در حال رفتن به کربلا فرمود : این دنیا تغییر کرده و منفور شده است ، خوبیهایش رفته ، و باقی نمانده از دنیا مگر ته مانده ای همچون کاسه ای که در ته آن مختصری بماند.مختصر زندگی بی ارزشی همچون چراگاه خطرناک ،...
-
شهادت سقای آب و ادب...
چهارشنبه 22 آبانماه سال 1392 17:57
تا عطش مهمان باغ یاس شد نوبت جانبازی "عباس" شد ناگهان دستان سقا شد جدا بوی عطر یاس پر شد در هوا با نگاهی سوی خیمه جان گرفت بار دیگر مشک بر دندان گرفت! گفت تا جانی بود در پیکرم! تا حرم این آب را من میبرم ....
-
میلاو در اراک به سر میبرد..
چهارشنبه 22 آبانماه سال 1392 16:52
سلام دوستای گلم... این روزهای شهادت رو به همه شما مهربونا تسلیت میگم و التماس دعا دارم من این روزا اومدم اراک فکر کنم یه مدتی اینجا باشم تو خونه خیلی حوصلم سر رفته بود...از صبح هی هر چن وقت از کوچه ها صدای طبل میاد امشب قراره بریم مراسم عزاداری.. برام خیلی جالبه مراسم این روزهای اراکی هارو هم ببینم...تا دیدار...
-
روز های میلاو...
سهشنبه 16 مهرماه سال 1392 13:52
-
خدا...سکانو دست کی سپردی...
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1392 02:39
-
مسافرت و بعد مسافرت نوشت
شنبه 9 شهریورماه سال 1392 12:20
سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااام میلاو بالاخره از یه سفر دیگه برگشت وای چقدر دلم واسه سیستمو نتو از همه اینا بیشتر و بیشتر دلم واسه دوستای گلم تنگ شده بود ..با اینکه سه الی چهار روزه که رسیدم باور میکنید هنوز یه استراحت درست درمون نداشتم ... فقط روز اول به کمک راهنماییای معلم دلسوزم :دی همزادم ، تونستم دو...
-
تشکر از همه دوستای گل میلاو
شنبه 9 شهریورماه سال 1392 12:10
سلااااااااااااااااااااااااااااااااااااام سلام به همه دوستای گلم،دوستای خود خودم ! که باعث شدین این مسافرتی که با همراهی شما بود بیشتر بهم خوش بگذره واقعا از از همزاد عزیزم، از همشهری مهربون، دریا جان، سمنا خانوم ناز، بانو لیلی خانوووم گل ،جناب دل بریده و ....از همگیتون ممنونم که اینقدرنسبت به من لطف داشتین...
-
روز نوشت...
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1392 02:03
سلام یعنی اینقده خوابم میاد که نگو...کلی هم کارام مونده واسه فردا هنوز هیچ وسیله ای جمع نکردم...آخه فردا ظهر راه میوفتیم و منم چون کلاس دارم عملا تا 12 اینجوری وقتم گیره بعدم باید برم مخابرات بگم این سرویس انتخابی اینترنتمو کنسل کنن تا هزینه بیشتری رو دستم نذاشته...که تا بیام باید راه بیوفتیم... خب برسیم به روز نوشت...
-
هیچکس!
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 01:24
پیرمرد: «دلت گرفته، آره؟ دل همه میگیره، دل داشته باشی میگیره دیگه... یا رفیق من لارفیق له... ای رفیق کسی که...» سرباز: «رفیقی نداره...» پیرمرد: «توئم قشنگیا... از خودی... خب حالا میخوای یه راهی بهت یاد بدم دلت وا بشه؟ توئم چشماتو ببند... دِ ببند دیگه... خب، چی میبینی؟» سرباز: «هیچکس.» پیرمرد: «هیچکس... خب هیچکس...
-
are u real
سهشنبه 22 مردادماه سال 1392 01:12
هنری: «اگر گفتی آن چیست که برای هر کسی واجب است، حتی واجبتر از نان شب؟» الین: «خوشبختی است؟» هنری: «البته که خوشبختی است! امّا کلید خوشبختی چیست؟» الین: «ایمان به خدا؟ امنیت نیست؟ سلامتی چی عزیزم؟» هنری: «توی نگاه غریبه های توی خیابون که دقیق میشوی، به هرجا که چشم میگردانی توی نگاهها چه حسرتی میبینی؟» الین:...
-
آسمان بغض غریبی دارد و دلم لب به لب ابر سکوت
دوشنبه 21 مردادماه سال 1392 02:08
چــنــگــ مــزنــمـــ بــه خــیــالــتـــ مــشــتــمـــ را کــه بــاز مــیــکــنــمـــ غــمــگــیــنــتــر مــیــشــومـــ ... عــطــر دســتــ هــایــتـــ مـیـپــرد! کــدامــ را نــگــهــدارمــ ؟؟؟ خــیــالــتـــ را؟؟ عــطــر دســتــ هــایــتــ را؟؟ مــنــ خــوابــ و خــیــالــ نــمــیــخــواهــمـــ! خــودتــ را کــمــ...
-
برقص،بخند،بعشق :دی
یکشنبه 20 مردادماه سال 1392 16:54
رسیدن فردا برای هیچکس حتمی نیست پس آنقدر برقصید تا پاهایتان درد بگیرد، آنقدر بخندید تا پهلوهایتان اذیت شود، به کسانی که دوستشان دارید ابراز عشق کنید، چراکه شاید فردا هرگز نیاید.
-
روز نوشت...
یکشنبه 20 مردادماه سال 1392 02:52
سلـــــــــــــــــــام عیدتون مبارک دوستای گلم البته با یه کوچولو تاخیر بسیار بسیار زیاد آخه باز یک بیرون رفتن ییهویی دیگه داشتیم ... روز عید عمم زنگ زدو دعوتمون کرد باغ برای نهار...و خونواده همیشه خوشحال اینجانب ییهویی برنامه ریخت منم فقط فرصت کردم یه سر کوچولو بیام نت جواب نظرارو بذارمو یه سرم به وبلاگ دوستان بزنم...
-
روز نوشت...
چهارشنبه 16 مردادماه سال 1392 02:51
سلام چه روزهای عجیبی دارم من!:)))) آخ آخ این روزا یه دسته گلایی به آب میدم عجیب و جالبه وقت جمعو جور کردنشونم ندارم:دیــ این چن وقته که حوصلم سر رفته بود رفتم یه کلاس کامپیوتر mp3ثبت نام کردم و خودمو درگیر کردم . . (الان من تقریبا 1:30 ساعته رفتم یه سلامو جواب بدم تا همین الان حرف زدم با بچه ها...مدیریت یاهو که خوابش...
-
100 و یکمین بار...
شنبه 12 مردادماه سال 1392 02:26
اگه زندگی صد بار تو رو به زانو درآورد با امید و توکل به خدا،برای صد و یکمین بار ، بازهم بلند شو ...
-
روز نوشت...
جمعه 11 مردادماه سال 1392 02:28
سلام طاعاتو عبادات همه دوستان قبول الان دارم یه موسیقی گوش میدم به اسم انتخاب نمیدونم از کدوم خواننده است ولی اگه اشتباه نکنم شادمهره...خخخخ دارم حس میکنم دیگه پیر شدم آخه جوونتر که بودم عمرا اسم یه خواننده یا یه موسیقی جدید از زیر دستم در میرفت ولی الان جدی میگم حس این روزا که البته یه مدتی هست که هر چند وقت از ذهنم...
-
باز آی...
چهارشنبه 9 مردادماه سال 1392 05:07
ب ـ از آ بـاز آ هـر آنچه هـستی بـازآ گـر کـافر و گـبر و بـتپرستی بـازآ ایـن درگـه مـا درگـه نومیدی نیست صـد بـار اگـر تـوبه شـکـستی بـازآ
-
شبهای گران قدر با علی (ع)...
دوشنبه 7 مردادماه سال 1392 21:34
خداحافظ ای نخــــــــل ها چاها دگر نشـــــنوید از علـــــــــی آه ها که شام علــــــــی گشته دیگر سحــــــر که امشــــــــب رود نزد پیغمـــــــبر . . . دوستای گلم... دانسته یا ندانسته حقوقی بر گردن هم داریم که کفه سنگین اشتباهات آن به سمت خودمان است امشب شب بخشش است یکدیگر را ببخشیم و از هم بگذریم... التماس دعا...
-
از این شبها معجزه دور نیست...
دوشنبه 7 مردادماه سال 1392 01:51
معجزه خبر نمی کند ، با احتیاط ناامید شوید !
-
سجده عشق
یکشنبه 6 مردادماه سال 1392 14:14
ای ماه سر به مهر، سر از سجده برمدار پشت سرت کسیست که شق القمر کند . . .
-
نشونه هارو دریاب:)
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1392 13:15
هر گز از رویاهایت دست نکش... از نشــانه ها پیروی کنــــ :)
-
روز نوشت...
پنجشنبه 3 مردادماه سال 1392 13:12
سلام این روزا نمیدونم زود میگذره یا خیلی دیر میگذره دارم دچار دو گانگی شخصیت میشم امروز یه امتحان ازمون گرفتن خیلی خنده دار بود مراقب که نداشتیم کلی با بچه ها خندیدیم... تستارو که زدم دو تا رو بلد نبودم از نرگس پرسیدم اونم میخنده میگه آسوناشو بپرس بعد که خواستم پاشم بچه ها سوال میپرسیدن که این سوال چی میشه و اون چی...
-
( همه ے اتفاقات خوب )
دوشنبه 31 تیرماه سال 1392 05:05
احساس پرانتزی را دارم که همه ے اتفاقات خوب داخل آن اتفاق مے افتد . آری ؛ خدا را مهمان قلب کوچکم کرده ام ...
-
صبح زیبا
دوشنبه 31 تیرماه سال 1392 05:02
صبح ها وقتی آفتاب در می آید متولد بشویم روی احساس فضا... رنگ... صدا... پنجره... گل... نم بزنیم...