آلاچیق من

آلاچیق من

دستت را بیاور ..دست بدهیم به رسم کودکی،مردانه و زنانه اش را بی خیال،قرار است هوای هم را بی اجازه داشته باشیم..
آلاچیق من

آلاچیق من

دستت را بیاور ..دست بدهیم به رسم کودکی،مردانه و زنانه اش را بی خیال،قرار است هوای هم را بی اجازه داشته باشیم..

روز نوشت...

سلام

طاعاتو عبادات همه دوستان قبول

  

الان دارم یه موسیقی گوش میدم به اسم انتخاب نمیدونم از کدوم خواننده است ولی اگه اشتباه نکنم شادمهره...خخخخ دارم حس میکنم دیگه پیر شدم آخه جوونتر که بودم عمرا اسم یه خواننده یا یه موسیقی جدید از زیر دستم در میرفت ولی الان

جدی میگم حس این روزا که البته یه مدتی هست که هر چند وقت از ذهنم میگذره اس،  حس اینکه دیگه مثل قبل وروجک نیستم یا بهتر بگم نمیتونم اونطور باشم ، وقتی تو جمع هستم یه جورایی ساکت شدم هه یکی دوبار بچه های فامیل متوجه شدن و بهم گفتن با خودت چند چندی ؟ چه بدونم  عوامل زیادی باعث شده که به این حس برسم ...قبلنا شرو شیطون و بلا ، الان آرووم

دلم برای یک نفر تنگ شده که....(.................................اینا حرفای نگفته منن که هیچوقتم درموردش چیزی نمیگم به نظرم زمانی گفتنشون ارزش داشت که میخوند.. ایکاش سکوتمو میفهمید ولی اون سرش شلوغتر از این حرفاس که به سکوت دیگران گوش بده ............................................ )

خب این روزا همه چی آرومه...یه حس جالبم دارم...تو شبای قدر دلمو از همه صاف کردم ..همه هاااا!  اصلا یه حس خوبی بهم داد که نگو ! همه رو بخشیدم حتی این مزاحم تلفنی که این چن وقته اونقدر ازش کفری بودم که میخواستم ازش شکایت کنم ...خنگول با اینکه جوابشو نمیدادمو چن بار داماد بهش زنگ زده بودوو بهش اخطار داده ولی آدم بشو نیست و بازم اس میده فقط تو این موندم که از کجا منو میشناخت!!!!!!!!!!!که دیگه از خیر و شر اینم گذشتم(خدایا خودت به راه راست هدایتش کن)...مردم بد دارن از بیکاری رنج میبرن هااااا

خب برگردیم به بحث اصلیم، جدی فکر میکردم چقدر تا الان اشتباه کردم از دست چن نفر ناراحت بودم فقط خودمو اذیت میکردم باعث میشد وقتی با اونام بهم خوش نگذره ولی الان نه ! وقتی باهاشون بودم خیلی راحت بودم چون از ته قلبم بخشیدمشون

دیـــــــــــگــــــــــه ....بعد یک سال دوباره عضو اف بی شدم  البته این بار با یه اسم مستعار البته چون همینجوری رفتم مستعار زدمو عضو شدم بعدش با اسم اصلیم خواستم عضو شم هی پیام میداد و ازم نمره میخواست فکر کنم برای کد میخواست نمرمم نوشتم ولی گفت اشتباه است دیگه حوصلم نیومد با همون اسم مستعار دوستامو پیداشون کردمو درخواست فرستادم هرچند فکر نکنم خیلی فعالیت داشته باشم اونجا،  پارسالم همینطوری عضو بودم  هی بچه ها پیام میذاشتن میخوندم

اووووووووووووووووووووووووووووخ الان مامان اومد تو اتاقم واسم میوه آورد صفحمو بستم بهش میگم شما نباید اینارو بخونی خخخخخ آخه بنده خدا بیاد این حالو روزمم بخونه میره تو فکر غصش میشه که بچش از بین رفت و این حرفا ....به سلامتی مامان بابام که از بچه هم شانس نیاوردن

الان رفت...

  آخ جون دوباره داره میوه میاره دی دیم دیم دی دیم دیم...

من الان یه 7 دقیقه ای هست از پای سیستم بلند شدم...مامان گفت اگه میوه میخوای باید بیای تو حیاط پیش خودم

یاد حسن کچل افتادم واسش سیب میچیدن از اتاقش بیاد بیرون

با اینکه تازه نشستم پای سیستم ....


دیشبم خونه عمه اینا بودیم خیلی خوب بود باعث شد غصم کم شه...

راستی اینجا چه خبره !؟!چه  بلاگ اسکای با کلاس شده !هی یکی در میون وبلاگاش فیلتر میشن؟حتی خود بلاگ اسکای هم چن بار اومدم یا فیلتر بود یا باز...فقط خدا کنه بلایی سر وبلاگم نیاد وگر نه ....حتی فکرشم نمیتونم بکنم که چه حالی میشم...


خلاصه اینم از حس این روزهای میلاو که دارن آرووم سپری میشن

دیگه برم ...مامان داره سحری آماده میکنه

fln




نظرات 3 + ارسال نظر
صدف جمعه 11 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 03:32 ب.ظ http://sadaf-268.blogsky.com

سلام همزاد .
عباداتت قبول خانمی.
چه عالی که دلت رو پاک کردی از هر کینه ای... حالا دیگه آماده شیرازی شدن هستی
دقیقا حس این روزای منم همینه نمیدونم چرا انقد ساکت و پکرم . قبلا خیلی شیطون تر از این حرفا بودم . هیییییییییییی

عضو اف بی هستم ولی نه با اسم کامل خودم . اصلا هم حوصله آپ کردن اینا ندارم فقط میرم و کامنتای بچه هارو میخونم اینجوری حالش بیشتره .

:)))))))) آره دیگه بریم :))))))
همزادیم دیگه:))
آره منم هر چی فکر میکنم میبینم اصلا حوصلشو ندارم فقط رفتم کامنت بچه ها رو خوندم..
مرسی از حضورت همزاد جونیییییییییییی
موفق باشی

فرید شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 01:19 ب.ظ http://cute-life.blogfa.com

نماز روزهات قبول همشهری :)
شاید بخاطر این چند شب و اون حس و حالی که قبل و بعد شبهای احیل بهمون دست میده تو این حال رفته باشی...
میدونی آدم خیلی تو فکر میره ... به کارایی ک کرده یا میخواد بکنه ... به حرفایی که با خدا زده و قولایی که داده...
اتفاقا ی پست گذاشتم که میگه حتما باید وروجک باشی :دی :))
مرسی که اینفد خوب هستی که همه رو بخشیدی... ایشالا حاجت روا بشی :)
من این چند شب به یاد همشهریمون خیلی بودم :چشمک
واقعا به سلامتیه هکه پدر مادرا :)
همیشه موفق باشی همشهری :) :چشمک

ممنونم همچنین از شما همشهری :دیــــــــ
آره از عوامل اصلیش میتونه همین باشه موافقم

:))))))))))الان اومدم خوندم و متنبه شدم :))))))))باوشه !! میلاو وروجک میشود :))))))))))

ای وای ممنون ...نه بابا اونقدرام تعریفی نیستم دیگه...ممنونم همچنین شما
خیلی لطف کردی ، منم یادم نشده بودو همه رو تک تک اسم بردم و بهترینهارو برای همه خواستم :)

ممنونم پاینده باشی همشهری :)

لیلی شنبه 12 مرداد‌ماه سال 1392 ساعت 04:35 ب.ظ http://asemane-tabdar.blogsky.com/

سلام بر میلاو بانوی خودمان
چگونه میباشی عزیز
حرفای خوشگلی زدی تو این پست
میبینم ک دخمل آرومی شدیو داری حالشو میبری نه
مواظب خودت باش بانو

سلام بر لیلی خانوم گلمون
مرسی خانومی
:))) آره بابا همچین حرف گوش کن شدم که نگوووو:))
ممنونم شما هم مواظب خودتون باشین (بووووووووووووووس)
موفق باشی گلم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد