روز نوشت...

سلام

یعنی اینقده خوابم میاد که نگو...کلی هم کارام مونده واسه فردا هنوز هیچ وسیله ای جمع نکردم...آخه  فردا ظهر راه میوفتیم و منم چون کلاس دارم عملا تا 12 اینجوری وقتم گیره بعدم باید برم مخابرات بگم این سرویس انتخابی اینترنتمو کنسل کنن تا

  هزینه بیشتری رو دستم نذاشته...که تا بیام باید راه بیوفتیم...

خب برسیم به روز نوشت :امروز فهمیدم هنوز یه عالمه خیابون هست تو مشهد که نه دیدم و نه میشناسمشون،آخه امروز رفتم اداره دارایی واسه اعتبار ارزش افزودمون و یه چک که باید میخوابوندم به حساب که گفتن باید بری پیش ممیزتون و چون منم وقت نداشتم با بچه ها هماهنگ کردم که مدارکو بدم یکی دیگه ببره واسه همین باید میرفتم به اون آدرس حالا، تو این مسیرا بعضی خیابونارو نمیشناختم که خیلی برام عجیب بود...جالبه یکی از اون خیابونا منتهی به سناباد بود !!!

عصرم تا اومدم به کارام برسم ملینا زنگ زد که برو خونمون یه سری مدارکو برام بیار من نمیتونم ...از اونجایی که مامان اینا رفته بودن بیرون فربد پیش من بود حاضرش کردم راه افتادیم  سمت خونشون

از دست این ملی با اون کاراش ...کلی خندیدیم با هم...هرچی که اون کاراش پیش نمیرفتو حرص میخورد من باهاش شوخیم گرفته بود و میخندوندمش

حالا که رسیدیم نزدیک خونه مامان زنگ زده که واسه فردا نون نداریـــــــــــــــــــــــــم....اصن یه حسی گرفتم وصف ناپذیر...ولی مثل یه حرف گوش کن جنتلمن رفتم تو صف نونوایی و با  10 تا نون، خسته ، برگشتم خونه

تا یکم به کارا رسیدیم ساعت شده 2 و من مثل خنگولا دارم تایپ میکنم

عاقا من رفتم به کارام برسم 

احتمالا این مدت نبودنم با گوشیم بیام ولی معلوم نیس

انشالا به سلامتی میرمو میام (یکی نوشابه برسونه) ولی با این حال سفره دیگه هیچی معلوم نی ...هرکی خوبی بدی دیده به خوبی خودش حلال کنه ممنون

دوستدار همتون....میلاو

فعلا ...