آلاچیق من

آلاچیق من

دستت را بیاور ..دست بدهیم به رسم کودکی،مردانه و زنانه اش را بی خیال،قرار است هوای هم را بی اجازه داشته باشیم..
آلاچیق من

آلاچیق من

دستت را بیاور ..دست بدهیم به رسم کودکی،مردانه و زنانه اش را بی خیال،قرار است هوای هم را بی اجازه داشته باشیم..

تو بخند...

نه تو می مانی و نه اندوه

و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه،نه! آیینه به تو خیره شده ست
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی
آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت، پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف!
بسته های فردا همه ای کاش ای کاش!
ظرف این لحظه ولیکن خالی ست
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید در این خانه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقی ست

تا خدا مانده به غم وعده این خانه مده

                                                      میگن اقتباس از شعر سهراب

نظرات 2 + ارسال نظر
فرید سه‌شنبه 18 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 04:13 ب.ظ http://cute-life.blogfa.com

خیلی قشنگ بود همشهری :)))
خیلی خیلی خوشم اومد .. مرســـــــــی :) :) :)

یوسف مى دانست تمام درها بسته هستند ؛
اما به خاطر خدا و به امید او حتی به سوی درهای بسته دوید و تمام درهای بسته برایش باز شد ...

"اگر تمام درهای دنیا هم به رویت بسته شدند ، به طرف درهای بسته بدو ؛ چون خدای تو و یوسف یکیست"

ممنونم همشهری این از درک زیبای خودتونه :(تایید)
قابل شمارو نداشت
خدا.... :) خیلی دوسش دارم
ممنونم از متن زیباتون
مثل هر روز و هر لحظتون شادو پر انرژی باشین همشــــــهــــــــری:))
موفق باشین

سمنا چهارشنبه 19 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 11:21 ق.ظ http://samna1.persianblog.ir

همشهری ها کجایی هستن؟؟؟؟؟

خواستی به منم سر بزن

سلام سمنا جان
پروفایلم فعاله خانومی
بله حتما با کمال میل
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد