آلاچیق من

آلاچیق من

دستت را بیاور ..دست بدهیم به رسم کودکی،مردانه و زنانه اش را بی خیال،قرار است هوای هم را بی اجازه داشته باشیم..
آلاچیق من

آلاچیق من

دستت را بیاور ..دست بدهیم به رسم کودکی،مردانه و زنانه اش را بی خیال،قرار است هوای هم را بی اجازه داشته باشیم..

کفش برگشت برامون کوچیکه...

   چه غریبم روی این خوشه سرخ

   

   من میخوام برگردم به کودکی!!


    


   نازی:نمی شه!!کفش برگشت برامون کوچیکه

   من:پابرهنه نمیشه برگردم؟

   نازی:پل برگشت توان وزن مارو نداره!برگشتن ممکن نیست

   من:برای گذشتن از نا ممکن ،کیو باید ببینم!!!

   نازی:رویارو

   من:رویارو کجا زیارت بکنم؟

   نازی:در عالم خواب

   من:خواب به چشمام نمی آد

   نازی:بشمار تا سی بشمار...

   یک و دو

  من:یک و دو ....

                                                           زنده یاد حسین پناهی

نظرات 6 + ارسال نظر
دل بریده ... یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:12 ق.ظ

وای ......
از زنده یاد پناهی نوشتین .....
خیلی نوشته هاشو دوس دارم ...
خیلی با معنی هشتن ...
حتی اون دکلمه هایی که خودش و پرویز پرستویی با هم خوندن ...
واقعا زیبان ...
مرسی از حسن انتخاب شما ..

سلام
ممنونم .آره خیلی از نوشته های ایشون به خاطر سادگی بیانش و مفهوم درونیش دلنشین شده.
به خصوص این قطعه از شعرشون رو واقعا دوست دارم
ممنون از حضور شما
موفق باشید

صدف یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:12 ب.ظ http://sadaf-268.blogsky.com

معرکه بود...
نوشته های حسین پناهی حرف نداره

تایید
چه وضعی شده اینجا!!!!!! من اسمایل میخوااااام
اره من خیلی خوشم میاد از سبکشو حرفاش.فقط حیف دیر ازش خبر دار شدیم
ممنون از حضورت نفر اول
موفق باشی

صدف یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:19 ب.ظ http://sadaf-268.blogsky.com

راستی میلاو...
mis شدم 19 خداروشکر تو کلاس بالاترین نمره رو آوردم...

سلام گلم
میدونستم تو معرکه ای.آفرین (اسمایل تشویق و تایید )
خدارو شکر...برات خوشحالم
موفق باشی صدف جونی

109 یکشنبه 19 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 09:36 ب.ظ http://109-bale-shekaste.blogfa.com

حلقه افتاد پس از طرح سوال
ابدی شد قصه ی هجرو وصال
آدمی مانده و آیا و محال...

سلام
چه شعر زیبایی
آره با این شعرتون دیگه جایی برای بحث باقی نذاشتید...
ممنونم از حضورتون
موفق باشید

لیلی سه‌شنبه 21 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 10:50 ب.ظ

سلام عسیسم
اینو خوشم اومد از ی جا کپی کردم گفتم شاید قشنگ باشه
.............................
دلم که می گیرد
کودک می شوم ...
کفش هایم تا به تا می شوند ...
دستانی می خواهم که آرامم کنند ...
مهربوونی که به فکر دلتنگی هایم شود ...
و گلویی که بغض امانش را نبرد ...
بهانه گیر می شوم ...
نق می زنم که این را می خواهم ....
که آن را می خواهم ...
ولی هیچکس نمی داند ؛
که به جز تو هیــــــــچ نمی خواهم ...

سلام گلم

ممنونم اره خیلی قشنگ بود واقعا حرف دل بود
موفق باشی خانومی

نازنین چهارشنبه 3 مهر‌ماه سال 1392 ساعت 01:03 ب.ظ

سلام وب خیلی خوب وزیبایی دارید ممنون

سلام نازنین جان....
ممنونم گلم این از درک زیبای خودته
ممنونم از حضورت خانومی
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد