آلاچیق من

آلاچیق من

دستت را بیاور ..دست بدهیم به رسم کودکی،مردانه و زنانه اش را بی خیال،قرار است هوای هم را بی اجازه داشته باشیم..
آلاچیق من

آلاچیق من

دستت را بیاور ..دست بدهیم به رسم کودکی،مردانه و زنانه اش را بی خیال،قرار است هوای هم را بی اجازه داشته باشیم..

روز نوشت...

سلام

این روزا دارم با یه حساسیت همراه با چاشنی سرما خوردگی دست و پنجه نرم میکنم  از دو روز پیش شروع شده و هنوز داره مقاومت میکنه   ماجرا اینطوری شد که دو روز پیش رفتم بانک واسه کارای داداش مجبور شدم یکم صبر کنم تا باهام تماس بگیره و بگه چکار باید انجام بدم،  اون روزم هوا گرم بود حسابی!  خلاصه وقتی برگشتم خونه یکم جلو کولر وایسادم تا خنک شم بعد  رفتم سراغ نهار که دیدم کشک بادمجون داریم از اونجایی که من بهش حساسیت دارم و حدودا یه 5 سالی هست که نخوردم فکر کردم اگه همین یه بارو بخورم چیزی نمیشه آقا  ما نهارو خوردیمو خارش گلو شروع شد و در ادامش این سرما خوردگی هم همراهیش کرد ...مثل جوجه های خیس خورده که میرن یه جا کز میکنن که خشک شن... اونجوری شدم. دیشبم که حالم حسابی بد شده بود 

و امروز... چون از قبل با بچه ها قرار گذاشته بودیم بریم یونی صبح که پاشدم با تبی که داشتم حاضر شدم تا برم ، به زری و مرضیه هم زنگیدم که قرار شد منو زری که همسایه ایم با هم بریم یونی ..رفتیم تا عکسای جشن فارغ التحصیلیمونو بگیریم همه اومده بودن هـــــــــــی فکر کن چقدر از این به بعد کم میبینیم همو ...البته من امروز یه دفعه متوجه شدم مهلت ثبت نام ICDL هنوز تموم نشده همونجا اسممو نوشتم زری هم هست اینش خوبه ....حالا من با هزار امید رفتم یونی که عکسامو بگیرم هرچی تو عکسارو میگشتیم من نبودم خخخخ فقط یه جا نوک بینیم بود همین که داشتم نیگا میکردم با خنده گفتم هه ایناش نوک بینی منه ...تا گفتم اتاق امور فرهنگی ترکید از خنده ...فکر کن اصلا نبودم البته فقط یه جا که دارم گریه میکنم بود...ببین چه وضعیه تورو خدا!!

رفتیم یکم تو کافی نت نشستیمو بعد راه افتادیم یکم پیاده روی...پارکم که رسیدیم با بچه ها رفتیم آبمیوه بستنی خوردیم که خیلی چسبید و باز از هم خدا حافظی کردیم تا هفته بعد

منو زری هم راهی خونه شدیم...وقتی رسیدم خونه یکم با دامادو آبجیو مامان حرفیدمو ...هه اومدم یکم استراحت کنم کــــــــــــــــــــــه دیگه ساعت 6:30 بیدار شدم پاشدم نهار خوردم با مامان فیلم دیدیم ، یکم نت بودم بعد با مامان اینا بلال پذیدیم و دوباره فیلمو همین چیزا

الانم پای نت

این بود این چن وقت من همراه با این حساسیت بیخیال نشو!

نظرات 2 + ارسال نظر
احسان چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 01:18 ب.ظ http://www.bargepzeizi67.blogfa.com

تحویل نمیگیرم سالی را که...
بی او برایم تحویل شود...

سلام
خوبید ؟ حضور دوبارتونو خوشامد میگم... تموم شد به سلامتی؟
امیدوارم روزهای زیبا دوباره به سراغتون بیاد و هر روز براتون روز تحویل باشه با اینکه میدونم سخته ولی چه میشه کرد با سرنوشت نمیشه جنگید...)
ممنونم از حضورتون
موفق باشید

فرید چهارشنبه 12 تیر‌ماه سال 1392 ساعت 03:03 ب.ظ http://cute-life.blogfa.com

چه اوضاعی بوده پس همشهری :)) :دی
خداییش حساسیت خیلی آدمو اذیت میکنه ... من اگه بیفتم رو دور ، پشت سر هم فقط عطسه :| :دی
فارغ التحصیلیتونم پس تبریک میگم بهتون :)
ایشالا همیشه موفق باشین :)
و ایشالا همچون ایندفعه در عکسا حضور کاملو به هم برسونین :دی :دی
من واقعا نمیدونم بستی خوردن بعد از یونی خیلی میچسبه... به شدت علاقه مند میباشم :)
ایشالا این ناخوش احوالیتونم سریع تموم شه
موفق باشین :)

اوه اوه! از اوضاع نابسامان میگی ...این گرماو چه جوری تحمل کنیم همشهری ...خیلی گرمه
منم از عطسه های پیا پی بی نصیب نموندم
ممنونم انشالا موفقیت های شما رو جشن بگیریم
:)))واقعا حضور کاملو خوب اومدی :-"
وای واقعا بستنی خوردن بعد یونی با دوستا خعیلی میچسبه به خصوص هوا هم که گرم باشه هرچند ما تو زمستونشم مراسم بستنی خوری داشتیم کلا بستنی خورای قهاری شدیم
ممنونم منم سلامتیو شادیو براتون آرزو دارم
موفق باشی همشهری :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد