آلاچیق من

آلاچیق من

دستت را بیاور ..دست بدهیم به رسم کودکی،مردانه و زنانه اش را بی خیال،قرار است هوای هم را بی اجازه داشته باشیم..
آلاچیق من

آلاچیق من

دستت را بیاور ..دست بدهیم به رسم کودکی،مردانه و زنانه اش را بی خیال،قرار است هوای هم را بی اجازه داشته باشیم..

روز نوشت...

ســـــــــلام


امروز که اصلا کار مهمی و جالبی نداشتم

ولی دیروز و روز قبلش چرا.خب اینطور شد که ندا اومد خونمون تا با هم استراتژیک کار کنیم که خب خوب هم خوندیم بماند که طی این درس خوندن  خوردیمو خندیدیم فرداش هم که دیروز باشه هـــــــــــــی  

امتحان داشتیم که باز قبلش با مرضیه و زهرا و ندا قرار گذاشتیم بوستان دور کنیم که اینم محقق شد و با یه عالمه امید و آرزو راهی یونی شدیم که بریم سر جلسه

( شماره صندلی 11  تو سالن ).برگه هارو توزیع کردن سوالارو خوندم خوب بود رفتم سراغ متنی که قرار بود از روش به این سوالا جواب بدیم .صنعت موبایل رو برامون انتخاب کرده بود حالا نه دو تا شرکت نه سه تا شرکت حدودا 10،12تا شرکت با سیستم عاملاشون رو توضیح داده بود که باید انواع ماتریس هارو براش رسم میکردیم خب یکی نبود بگه استاد گرامی! آسمان جان!دو تا شرکت رو برای مقایسه میذاشتی دیگه نه همشو که آخه! خب دانشجو اگه بلد باشه با دوتا شرکتم میتونه این سوال رو جواب بده نیاز نبود اینقدر موضوع رو بپیچونی !متن طولانی لبریز از اعداد و ارقامو سهم نسبی هر شرکت در دوره های مختلف(حب بابا جون استرس امتحان رو باید در نظر میگرفتید خــــــــــــــــبـــــــــــــــــ!)...بگذریم فکر کنم اینقدر ناامیدانه توضیح دادم که معلومه نتیجش چطوره دیگه :(

جالبه استاد منو تو حیاط دیده  خندانا  اومد پیشم ازم پرسید امتحان چطور بود منم با خنده گفتم خیلی خــــــــــوب که منظورمو فهمید گفت آره خودمم متوجه شدم واسه همین میخندم.خب من الان چیکار کنم از دست این استاد.از یه طرف استاد خوبیه از طرف دیگه  امتحاناش واسه دانشجوهای ناسا خوبه.وللا!

خلاصه اولین امتحان ترم آخر که اینطوری گذشت.خدا به خیر بگذرونه الباقی رو

راستی 4 شنبه هم آخرین کلاس دانشجوییمونو تو مقطع کارشناسی داشتیم(کلاس استراتژیک آسمان ساعت 10 صبح) یه دفعه یادم اومد آخ که چقدر دلم گرفت یعنی دیگه این جمعمون تموم! نه من اصلا نمیخوام

یعنی پیاده رویا از یونی تا پارک .دلقک بازیامون تو کلاس .تیکه های بچه ها ...وای نه 

نظرات 2 + ارسال نظر
دل بریده ... دوشنبه 6 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:47 ق.ظ

اگر در اولین قدم، موفقیت نصیب ما می شد، سعی و عمل دیگر معنی نداشت.

موریس مترلینگ

پ ن : ایشالله ادامه راهتون سر شار از موفقیت باشه

سلام
ممنونم.
همچنین.
موفق باشید

مرضیه سه‌شنبه 7 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 08:56 ب.ظ

سلام
خیلی بدیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی اشکمو در آوردی .
ینی واقعا تموم شد ؟

الهی دورت بگردم
گریه نکن
متاسفانه داریم به تموم شدن این روزای قشنگ نزدیک میشیم.
هرچند ماها که از هم جدا نمیشیم فقط یکم کمتر همدیگرو میبینیم.مهم دلامونه عزیزم
دوسِت دارم
موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد