آلاچیق من

آلاچیق من

دستت را بیاور ..دست بدهیم به رسم کودکی،مردانه و زنانه اش را بی خیال،قرار است هوای هم را بی اجازه داشته باشیم..
آلاچیق من

آلاچیق من

دستت را بیاور ..دست بدهیم به رسم کودکی،مردانه و زنانه اش را بی خیال،قرار است هوای هم را بی اجازه داشته باشیم..

روز نوشت ...

سلام.اوفــــــــــــــــ که این چند روزه چــــــقدر! اذیت شدم .یه ویروس بچه پرو مثل بز سرشو انداخته بود پایین و  اومده بود همه برنامه های سیستم بنده خوش شانس رو درو کرده بود که با کلی بد بختی شرشو کم کردیم.از عوض کردن ویندوز تا نصب درایورای اصلی که از شانس قابل تعریف من بعضیاش نصب نمیشد و بگـــــــــــیر تــــــــــا همین نصب مودممو راه اندازیش که خدا از باعثو بانیش نگذره


خلاصه بماند که تازه داره یادم میاد کدوم اطلاعاتم مهم بوده که تو دسک تاپ داشتمشونیعنی خعیلی عصبانی شدماااااا


خداییش خدا  این آقای یوسفیو خیر بده خیلی کمک بزرگی بود واسم وگرنه فکر نمیکنم به این زودیا میتونستم سیستممو رو فرم بیارم

خب حالا یه موضوع اول بگم که این چند روزه بعضی از دوستان نظراتی رو برام گذاشتن که بعضیا هم فکر کردن من رفتم سراغ درس خوندن که این ورا پیدام نمیشه از همینجا اعلام میکنم نه من از این ناپرهیزیا نمیکنم  و الانم به خاطر اینکه آدرساشونم از آدرس بارم پاک شده نمیتونم پیداشون کنم تا پاسخشون رو بذارم تا بهشون اطلاع بدم تا یه وقت فکر نکنن ما از اون دانشجوهاشیمدوستان ممنون میشم آدرساتون رو دوباره برام بذارین


خب برگردیم به روز نویسی :تو این مدت یه روز خوب دیگه هم داشتم و اونم رفتن به پارک با ملینا بود خیلی روز خوبی بود جمعه طبق معمول همیشه با هم قرار داشتیم واسه بدمینتون یه کوچولو دیرتر از همیشه رفتیم که 20 دقیقه اول رو بازی کردیم بعد یه صبحونه مشت خوردیمو دوباره یکم بازی! بعد رفتیم واسه قدم زدن که از سایت بانوان سر در آوردیم  دیدن آبشار همانا و آب بازی هماناتر.کلی خوش گذشت بهمون ، بعد که یکم خشک شدیم آقای عباسی اومد دنبالمون مارو رسوند خونه و خودشون رفتن.تا شب خونه ملینا اینا بودم کلی با هم حرفیدیم (یه دل نسبتا سیر) یه کادو هم گرفتم البته سوغاتیم بود که از کیش گرفته بود(یه تیشرت آبی که خیلی قشنگ بود، ازش خوشم اومد و یه لیوان عروسکی واسه جلو آینه اتاقمه اینم خوشم اومد .تقریبا سلیقه هامون مثل همه ولی سلیقه من بهتره 

خلاصه حدودا ساعتای 7 میخواستم برم خونه که آقای عباسی هم رسید، بنده خدا با همه خستگی که داشت اسرار داشت برسونتم که دیگه قبول کردم دوباره رفتیم بالا که یه استراحت کوچولو داشته باشن بعد راه بیوفتیم .هه ملینا که داشت میخوابیدو اینقده اذیتش کردم که نگو :دی  تا آقای عباسی حاضر شدو منو رسوندن

ساعتای 11 هم مامام اینا از باغ برگشتن که اون موقع سیستم من کلا دست این ویروس بی فیوز بود تا امشب که دیگه میشه گفت همه چیش آرومه.

الانم که مامان خوش ذوق اینجانب با توجه به علاقه وافرشون به گل، رفته دو تا گل خریده کلی داره باهاشون ذوق میکنه که همین الان خبر رسید مثل اینکه یه بنجامین هم اونجا پسندیده که به خاطر بزرگ بودن نتوسته بخره تا بتونه بیارتش و الانم  نمیتونه ازش دل بکنه در نتیجه با پدر تازه از راه رسیده بنده دارن میرن اون رو هم بیارن تا مثل من بزرگش کنن. آخی

خب دیگه گذارشات روزانه بسه!  برم سراغ تحقیق MIS ببینم میتونم دوباره رو به راهش کنم قبلی رو که این ویروس  کوفتش کرد


   fln


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد