آلاچیق من

آلاچیق من

دستت را بیاور ..دست بدهیم به رسم کودکی،مردانه و زنانه اش را بی خیال،قرار است هوای هم را بی اجازه داشته باشیم..
آلاچیق من

آلاچیق من

دستت را بیاور ..دست بدهیم به رسم کودکی،مردانه و زنانه اش را بی خیال،قرار است هوای هم را بی اجازه داشته باشیم..

روز نوشت...

سلام

امروز خیــــــــــــلی روز خــــــــــــــــــوبی بـــــــــــــــــود

امروز با بچه ها قرار داشتیم بریم پارک که با هم استراتژیک کار کنیم. با توجه به گرمی هوا فکر میکنم که خدارو شکر خوبم پیش رفتیم.


رفتیم بخش بانوان خداییش خیلی محیط خوبی بود ولی هوا گرم بود .اول که رفتیم تو چمنا نشستیم یکم که گذشت خانومی که مامور اونجا بود ازمون خواست رو چمنا نشینیم خب باید پا میشدیم(هوا هم که هی با گرماش خود نمایی میکرد ) خدارو شکر من زیر انداز مسافرتیو برده بودم .یه سایه پیدا کردیمو زیر اندازو پهن کردیم ونشستیم و دفتر دستکمونو پهن کردیم مثل این میرزا بنویسا ،یکم که درسو خوندیم دیدیم گرسنمون شده !حالا جالبه هیچکدوممون نهار نداشتیم ! مشکل اینجا بود که غذای بیرون رو هم خیلی دوست نداریم .مرضیه و ندا رفتن خرید، منو زهرام باید مطلبو میخوندیمو نکاتشو در میاوردیم و به اوناهم میگفتیم که ماهم ماشالا خعیلی خوش قولی کردیم .بچه ها که اومدن چیپس و پفکو ...و ماست چکیده موسیر و ساده و نون تازه گرفته بودن که البته خیارو گوجه هم گرفته بودن، اینا رو خیلی شیک و مجلسی خورد کردیمو همراه ماست چکیده ها خوردیم یعنی تا حالا اینقدر همچین غذای ساده ای بهم نچسبیده بود.حالا ماهایی که هر بار از غذاهای این مامانامون ایراد میگیریم این نون و ماستو خوردیمااااااااااااااادو لپی که هیچی شیش لپی هم خوردیم 

هوا هم هنوز گرم بودااااااا!  ندا که تقریبا 1:30رفت ما سه تا هم تا ساعتای 4:30 استراتژیک رو کار کردیم(که این مابین هوا هنوز گرم بودااااااااااااااا) خسته که شدیم گفتیم دیگه استراحت کنیم تا 5:30 استراحت کردیمو  هنو تازه هوا خنک شده بود که بارو بنه رو جمع کردیم رفتیم تو پارک واسه قدم زدن بعد یه پیاده روی طولانی ،وقتی رسیدیم پایانه بای بای کردیمو هرکدوم رهسپار منزل خود شدیم .

رسیدم خونه مامان کوفته تبریزی درست کرده بود کلی غر زدم که آخه اینم شد غذا! یعنی بچه پرویی تا این حد! ولی غذارو هم خوردم با پرویی تمام ها

یکم به مامان کمک کردمو الانم پای نت  

خب برم یکم به کارای عقب موندم برسم فردا 8 کلاس استراتژیک داریم خدا به خیر کنه امتحانشو

به قول چتیا FLN


نظرات 3 + ارسال نظر
دل بریده ... سه‌شنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 10:54 ب.ظ

سلام ...
همیشه به خوشی باشه ایشالله ......
موفق باشین .. تو همه ی مراحل زندگیتون ...
اون غذای ساده ای که میگین .. آره منم خیلی تجربه شده برام ... تو همچین شرایط جنگی واقعا همون نون خالی شم میچسبه .... مهم دور هم بودن و همدل بودنه ..
که شما با دوستان ماشالله دیگه هستین ...
همیشه به خوشی باشه ...

آره کاملا درسته .منم فکر میکنم همین که دور هم بودیم خیلی بهمون چسبید
ممنون از حضورتون
موفق باشید

مرضیه چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 03:33 ب.ظ http://shab-e-barani.mihanblog.com/

سلام

چقدر لذت بخشه این روزا با دوستا بیرون رفتن. واقعا حال آدم را جا میاره . منم دو روزه که از هوا استفاده کردم و با دوستام بیرون بودم .

راستی یه روزم خوشحالم می کنی خانم سری بزنی

سلام خانومی
وای آره خیلی خوش میگذره .امروز رفتیم آب بازی تو پارک نمیدونی چقدر خوش گذشت
امیدوارم همیشه در کنار هم باشید و بهترین روزها رو سپری کنید
ممنونم بهم سر زدی ببخش قول میدم از این به بعد بیشتر بیام

موفق باشی خانومی

لیلی چهارشنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1392 ساعت 05:19 ب.ظ

چ باحال تعریف میکنی خاطراتتو
بسیار بامزه،شیک و مجلسی مینومود
منم بضی اوقات تو تنهاییام ایییییییییییییییییینقد چیپسو ماست خوردم ک نگو
روز خوبی داشته باشی

ممنونم خانومی شما لطف دارید
پس خوبه تنها شخص چیپس و ماست خور نیستم
امیدوارم روزها و سالهای زیبایی داشته باشی خانومی
ممنونم از حضورت خانومی
موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد