آلاچیق من

آلاچیق من

دستت را بیاور ..دست بدهیم به رسم کودکی،مردانه و زنانه اش را بی خیال،قرار است هوای هم را بی اجازه داشته باشیم..
آلاچیق من

آلاچیق من

دستت را بیاور ..دست بدهیم به رسم کودکی،مردانه و زنانه اش را بی خیال،قرار است هوای هم را بی اجازه داشته باشیم..

باز.....

باز باران٬ با ترانه میخورد بر بام خانه

خانه ام کو؟ خانه ات کو؟ آن دل دیوانه ات کو؟

روزهای کودکی کو؟ فصل خوب سادگی کو؟

یادت آید روز باران گردش یک روز دیرین؟

پس چه شد دیگر٬ کجا رفت؟

خاطرات خوب و رنگین

در پس آن کوی بن بست در دل تو٬ آرزو هست؟

کودک خوشحال دیروز ،غرق در غمهای امروز

یاد باران رفته از یاد ،آرزوها رفته بر باد


                


باز باران٬ باز باران میخورد بر بام خانه

بی ترانه ٬بی بهانه، شایدم گم کرده خانه

 

نظرات 2 + ارسال نظر
مرضیه پنج‌شنبه 10 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 12:01 ب.ظ

سلام به میلاو عزیز تراز جان
وای خدای من بارون
خیلی دوست دارم الا[ن جای این دختر بچه باشم
ممنون از عکسهای مرتبطی که پیدا میکنی

میلاو پنج‌شنبه 17 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:10 ق.ظ

سلام مرضیه جون جونی.
ایشالا امسال تو بهار همین دختر بچه میشی.زیر بارون.
ممنونم که بهم سر زدی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد