آلاچیق من

آلاچیق من

دستت را بیاور ..دست بدهیم به رسم کودکی،مردانه و زنانه اش را بی خیال،قرار است هوای هم را بی اجازه داشته باشیم..
آلاچیق من

آلاچیق من

دستت را بیاور ..دست بدهیم به رسم کودکی،مردانه و زنانه اش را بی خیال،قرار است هوای هم را بی اجازه داشته باشیم..

روز نوشت...

اصلا دوس ندارم سال جدید شروع بشه.اصلا خودمو آماده نکردم.سال آنچنان باحالی هم نداشتم که بخوام یاد خاطرات کنم مهمترین بخشش سر کار رفتنم بود که یه تجربه حسابی واسم داشت.دلم گرفته خیلی.ولی نمیخوام گریه کنم.فقط دوس دارم ساکت باشم یه شعر غمگین بخونم . خیلی بده این همه شعرو متن هست ولی هیچ کدوم وصف حال من نیستن.خیلی سر در گمم نمیتونم با خودم کنار بیام.اینکه فلسفه وجودیم چیه ناشناخته اس.نه هدفی نه هنری.وای صدای اذون میاد.یعنی من تا این وقت بیدارم و دارم از  سر سردر گمی چرتو پرت مینویسم.خب یه تصمیم اومد سرم.اونم اینکه تو سال جدید واسه خودم روز نوشت داشته باشم.از تجربه های کوچیکم گرفته تاااااااااااا بزرگاش.هه.

اینجوری میتونم هر چند وقت که میخونمشون یادم بیاد کجای کارام اشتباه بوده کجاش درست.که اشتباهامو تکرار نکنم.ای بابا الکی الکی یه سال گذشت یعنی واسه من 23 ساله که گذشته و هنوز نفهمیدم از زندگی چی میخوام که خیلی بده.اونقد بد شانسم که عاشق نمیشم اونقدم سگم هستم که اگه یکی اشتباها ازم خوشش میاد تیر تو پرش میکنم.بازم هه.ای بابا تو زندگیم فهمیدم تا الان فقط عاشق یه نفر شدم اونم مامانمه.خداییش وقتی میگن مامانا کم توقع ترین ادما راس میگن خیلی دوست دارم.هه هنوز که هیچی نشدم ولی اگه به جاییم برسم به خاطر وجود مامانمه که در اون صورت یا در هر صورت دیگه ای زندگیمو پاش میریزم.وای منم همچین ناشکرما زندگیم که حداقل خوبه از همه مهمتر مامانمودارم که میتونم بهش تکیه کنم.خداییش واسم کم نذاشته.بازم دوست دارم.

وای میدونی چرا امشب باز رفتم تو خودم .تو دانشگاه سر کلاس بازرگانی بود استاد ساسان قربانزاده ازمون خواست خودمونو معرفی کنیم یکی از بچه ها اسمش آقاجانی بود گفت تو کار ویلونه اوف که من عاشق ویلونم.موند تو ذهنم چند وقت پیش تو جهاددانشگاهی بودم صدای اواز میومد رفتم ببینم از کجاس تو یه کلاس بود رفتم مدیریتش ببینم چه جوریه اگه خدا بخواد برم کلاس موسیقی اونم گفتو من یه دفعه یاد آقاجانی افتادم بهش ایمیل زدمو خودمو معرفی کردم گفتم واسه موسیقی اگه جاییو میشناسه که خوبه معرفی کنه اونم در جواب بعد احوال پرسیو اینکه چه حافظه خوبی دارم که یادم مونده اون ویلون کار میکرده گفت تعریف از خود نباشه استاده ویلون شده.خیلی خوشم اومد که به صورت تخصصی وارد یه حرفه شده ولی واسه خودم افسوس خوردم که اینجوری نیستم.امیدوارم که بشم حتی به صورت قاچاقی.خب واسه امشب بسه برم بخوابم فردا زودباید پاشم آخه آخرین روز سال نوده و باید آخرین کارایه خونه رو تموم کنیمو واسه نودویک حاظر شیم.وای ولی واقعا دوس ندارم به این زودی سال تغییر کنه.ای کاش حداقل ده هفته دیگه فرصت داشتم.اوووووووووووووووف که چقد دلم گرفته.شب خوش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد